افسوس
متاسفانه من فقط یک بار در مورد پسرم اینجا مطلب نوشتم و نمی دونم چی شد که کلا فراموشم شد که این کار را ادامه دهم ، الان پسرم کلاس سومه من خیلی خودمو سرزنش می کنم که چرا خاطراتش را ننوشتم امروز هم به طور کاملا تصادفی این مطالبی که نوشته بودم را پیدا کردم.
امروز چهارشنبه 10 بهمن 1403 است ، ما تازه چند روزه یک ماشین دنا جدید خریدیم به بردیا نگفته بودیم بردیا عاشق ماشینه یک روز تعطیل با من اومد سرکار و باباش با ماشین اومد دنبالمون بردیا وقتی ماشین را دید خیلی ذوق کرد ، من خیلی توی درسهاش کمکش نمی کنم هر چی هست خودش یاد گرفته ، الان کلاس زبان و کلاس پیانو و کلاس بازیگری می ره ، کلاس بازیگری را خیلی دوست داده الت ترم سومش شروع شده تا حالا دو تا اجرا داشتن اولی نقشش خیلی کوتاه بود و دومی نقشش بیشتر بود هدفم اینه که اعتماد به نفسش و قدرت کلامش بیشتر بشه ، به نظرم پیشرفتش خوب بوده